يادداشت سردبير٬ شماره ٢۴٨
جنگ آلترناتيوها؛
سوسياليسم يک انتخاب است!
سياوش دانشور

جامعه هفتاد و پنج ميليونى ايران با معضلات  پیچیده اجتماعی بيشمارى روبروست. مسائلى مانند فقر٬ بيکارى٬ اعتياد٬ تن فروشى و محصولات جانبى آن شاخص هائى براى محک زدن توان یا عدم توان جنبش ها و نيروهاى سياسى مدعی قدرت هستند. در کنار اين معضلات بزرگ بايد به اختناق و پايه مادى آن و نيازى که اختناق و ديکتاتورى عريان را بازتوليد ميکند، به قوانين و مناسبات حقوقى و اجتماعى مبتنى بر تبعيض و نابرابرى، و به شبکه زندانها، دادگاهها و ارگانهاى متفرقه سرکوب که اين مجموعه را پاسدارى ميکنند، نیز اشاره کرد. این مسائل از جنبشهاى اجتماعى مختلف پاسخ هاى متفاوتى ميگيرند. بعلاوه، مسئله زن در جامعه اى که نفس زن بودن در آن جرم است؛ مسئله مذهب در جامعه ای که نظام حاکم در آن منبعث از مذهب است و مردمش دل خونى از نهادها و باندها و مافياى مذهبى دارند؛ و خواست آزادى و برابرى و رفاه که در طول تاريخ به واژه هاى مقدسى در فرهنگ سياسى مردم بدل شده است؛ از جنبشهاى اجتماعى مختلف پاسخ هاى متفاوتى ميگيرند. و بالاخره باید از مسائل خود ويژه و سوالات محورى که در هر جامعه در حال تحول رنگ خود را به کليت مبارزه و کشمکش سياسى و طبقاتى ميزنند، نام برد. مسائلى مانند بافت جوان جامعه ايران و کشمکشى دائمى بين گذشته و آينده٬ خطر جنگ و ويژگيهائى که سياست و تحول سياسى در دوران جنگ ميتواند بخود بگيرد٬ عنصر استيصال و اميد در روانشناسى اجتماعى و نقشى که بعنوان نقطه مساعد يا نامساعد براى اين و يا آن جنبش سياسى ميتواند ايفا کنند. 

سياست در ايران و کشمکش برسر قدرت سياسى نه مسابقه ملکه زيبائى است٬ نه صرفا عوامفريبى و شعبده بازى سياسى بورژوازى. نه قسم خوردن به آرمانها و عقايد درست است٬ و نه قرار است تاريخ طى پروسه اى حقانيت خود را بطور اجتناب ناپذيرى تحميل و ديکته کند. اين جنگى واقعى است که بايد به نفع اين و يا آن طبقه متخاصم اجتماعى خاتمه پيدا کند. همانطور که تاکنون جمهورى اسلامى با جنگ روزمره با مردم و مخالفين اش سر پا مانده است٬ همانطور که هيچ حکومتى با زبان خوش قدرت را به مردم و طبقه کارگر واگذار نميکند٬ آينده ايران و حکومت آتى نيز از دل يک مجموعه پيچيده سياسى و يک کشمکش حاد عبور ميکند. نه فقط تعيين تکليف با جمهورى اسلامى بلکه رقم زدن آينده جامعه ايران و سرنوشت نسلهاى متمادى و کودکانى که امروز بدنيا مى آيند٬ در گرو وارد شدن به کشمکش و مبارزه اى حاد و پيچيده براى گرفتن قدرت سياسى٬ براى نگهداشتن قدرت٬ و براى سازمان دادن جامعه اى انقلابى و آزاد و مرفه است که با کل ميراث گذشته ارتجاع و اختناق تعيين تکليف کند. جنگ برسر آلترناتيوها و تحرکات نيروهاى اپوزيسيون ايران در اين چهارچوب معنى دارد. چهارچوبى که تحت شرايط معين منطقه اى و جهانى به سمت تعيين تکليف نهائى ميرود و همه نيروهاى درگير را به تحرک واداشته است. جنگ و کشمکش میان نيروهائى که ميخواهند به عناوين مختلف گذشته و وضع موجود را بازسازى و مرمت کنند و نيروهائى که تلاش دارند کل وضع موجود را به طرق انقلابى زير و رو کنند. باید اضافه کرد که زمين سياست براى طرفين درگير نه يکسان است و نه طرفين از امکانات مشابهى برخوردارند. 

پاسخ به سوالى پايه اى
آيا کل تحرکات دول غربى٬ تهديدات نظامى و جنگى و تشديد تحريم اقتصادى٬ آلترناتيو سازى و پول خرج کردنهاى بيشمار براى سرهم بندى نيروى جايگزين٬ تروريسم و انواع عملياتهاى مشابه٬ صرفا اعمال فشار براى تغيير رفتار رژيم اسلامى است و هدفش را مثلا رفع تهديدهاى جمهورى اسلامى و يا جلوگيرى از اتمى شدن آن قرار داده است؟ آيا اين تهديدات و مجموعه اين فشارها تلاشى براى جلو انداختن نيروهاى پرو غرب در حاکميت اسلامى و جابجائى هائى کنترل شده است؟ يا نه٬ مجموعه کشمکشهاى دو اردوى تروريسم دولتى و اسلامى٬ تحولات جهانى و منطقه اى٬ و تشديد بحرانهاى داخلى حکومت و وحشت از آينده اى نامعلوم براين دلالت دارد که پايان جمهورى اسلامى بعنوان نگهبان موقت سرمايه دارى ايران بدنبال انقلاب ۵٧ فرا رسيده است؟ 

کسانى که فرض اول را قبول دارند٬ در تمام سطوح تحليل ديگرى از سير اوضاع سياسى و مختصات اين جدالها دارند. و نتيجتا پراتيک شان نيز تابعى از اين خواهد بود که جمهورى اسلامى ماندگار است. فرض اعلام شده و اعلام نشده شان اين است که جمهورى اسلامى راسا - و دستکم نيروهائى در درون آن- موانع تطبيق خود با دنياى پيرامون را رفع ميکند. فرض شان اينست که کل اين جدالها در قلمرو پروپاگاند و اعمال فشار است و مدافعين پروسه اعمال فشار بر جمهورى اسلامى نيز دنبال سهمى بعنوان نيروهاى طبقه حاکم در ايران براى آينده اين تغييرات کنترل شده اند. فرض و تحلیل اینها بی پایه است. ما بارها اعلام کرده ایم که چنین فرضیه ای بر توهم و امید به حفظ این نظام استوار است. تاریخ نیز این حکم را باثبات رسانده است.

بورژوازى ايران عموما هرچه جلويش بگذارند مزمزه ميکند و هيچ فرصتى را براى بند و بست از بالاى سر مردم از دست نخواهد داد. سياست آمريکا و دول غربى نيز در اساس پراگماتيستى است و هزينه کمتر را ترجيح ميدهند. اما این سیاست فرصت طلبانه و پراگماتیستی به این معنا نیست که دولتهای غربی، در راس آن آمریکا، در صورت لزوم استراتژی متفاوتی را بویژه با توجه به پيچيدگيهاى منطقه در دستور نخواهد گذاشت. 

بايد در نظر داشت طى اين سالها پروژه هاى مختلفى آمدند و رفتند و شکست خوردند. از پروژه "تغيير از درون" تا ديپلماسى تروريستى و جنگ نيابتى و غيره هیچیک محصولى جز شکست ببار نياورده اند. جامعه ايران نه فقط کنترل نشده و مردم به اين حکومت رضايت نداده اند بلکه رويدادهاى منطقه و جهان امکان عينى خيزش توده اى در ايران را بيش از پيش واقعى کرده است. کشمکش اردوهاى تروريستى در متن رويدادهاى منطقه به مراحل تعيين کننده رسيده است. با تضعيف اسلام سياسى ضد آمريکا و مبتنى بر تروريسم اسلامى٬ براى دول غربى امکان تحميل تناسب قواى جديدى به کل اين جنبش و از جمله جلو کشيدن آلترناتيو اسلام پرو غربى را عينى کرده است. سلاحى که به همان اندازه ضد کمونيست٬ ضد کارگر٬ ضد آزادى و برابرى٬ و ضد روندهاى پيشرو و سکولار در خاورميانه است. 

ما فرض مان اينست که در ايران مردم حکومت اسلامى را مى اندازند. جنبش کمونيسم کارگرى يک نيروى عينى سرنگونى انقلابى حکومت اسلامى است و امروز خيزش توده اى و انقلاب کارگرى عليه چنين حکومتهائى بيش از هر زمان واقعى و عينى است. در اینجا بحث اين نيست که آمريکا و دول غربى بطور قطع وارد يک پروسه رژيم چنج و تغيير رژيم از طريق جنگ شده اند. هنوز پروسه هاى مختلفى در سازش با حکومت اسلامى ممکن اند. رژيم اسلامى عليرغم هارت و پورت هايش وقتى احساس خطر جدى کند از بسيارى از "خطوط قرمز" عبور ميکند. با اينحال جمهورى اسلامى براى غرب ديگر حکومتى نيست که بتوان آنرا بطرق تاکنونى رام کرد. 

جمهورى اسلامى در متن بن بست هاى همه جانبه راه زيادى به رويش باز نيست و مهمتر تقابل غرب با اسلام سياسى ضد آمريکائى و تامين منافع استراتژيک منطقه اى و جهانى٬ به روند تقابل شديدتر ميدان ميدهد و امکان عينى اين تقابل را بيش از پيش فراهم کرده است. بنا براين٬ دول غربى و اردوى تروريسم دولتى٬ عليرغم تناقضات، محدوديتها و کشمکشهاى درونى٬ در تلاش است در متن رويدادهاى منطقه٬ يا رژيم اسلامى را به موضع تسليم بکشاند و يا کارش را تمام کند. به اين معنا پروسه تضعيف رژيم٬ تحريمهاى اقتصادى٬ تروريسم هوائى و بمباران و تشديد جنگ٬ کوتاه کردن دستهاى تروريسم اسلامى در منطقه٬ آلترناتيو سازى و روندى که در جريان است٬ جملگى اين وجه تحولات را بيش از پيش برجسته ميکند. 

مساله اینجاست که حتى اگر کل رويدادهاى منطقه و سير تضعيف اسلام سياسى ضد آمريکائى هم نبود٬ جامعه ايران حکومت اسلامى را نمى پذيرفت و جمهورى اسلامى نيز توان يک سازش پايدار با مردم در ايران را نداشت. به اين معناى پايه اى٬ سرنگونى رژيم اسلامى توسط مردم و از پائين همواره خطرى عليه حکومت اسلامى بوده و هست. اين امر امروز در واقعيات جديدى ضرب شده و جابجائى ها در اپوزيسيون بورژوائى ايران و تلاشهاى ارتجاع بين المللی بمنظور شکل دادن به یک آلترناتیو دست ساز جملگى بر همين واقعيت تکيه دارند. 

آلترناتيو بورژوازى
راه حل بورژوازى براى بعد از جمهورى اسلامى ماهيتا با راه حلهاى تاکنونى اش مبنى بر ايجاد تغييراتى در درون رژيم و سازگاريش با دنياى بيرون تفاوت عمده اى ندارد. در تلاشهاى قبلى عنوان ميشد که فضاى فرهنگى بدرجه اى گشوده شود٬ رابطه با آمريکا و غرب بازسازى شود٬ جمهورى اسلامى به جامعه جهانى بازگردد٬ رژيم اسلامى از تروريسم و چوب لاى چرخ گذاشتن سياستهاى غرب در منطقه دست بردارد٬ ملزومات امنيت سرمايه و سرمايه گذارى و صدور سرمايه و انتقال تکنولوژى فراهم شود و دورنماى يک گشايش اقتصادى و فعاليت در بازار جهانى گشوده شود. جمهورى اسلامى از دوره رفسنجانى تاکنون تلاشهائى در جلب سرمايه و تسهيلات سرمايه گذارى با تهاجم به موقعيت طبقه کارگر و حقوق ناچيزش انجام داده است. اما اقدامات اقتصادى رژيم اسلامى در قياس با نيازهاى بازسازى سرمايه دارى ايران ناچيز محسوب ميشوند و مهمتر پاسخگوئى به ريشه هاى سياسى بحران اقتصادى٬ يعنى پوست انداختن ايدئولوژيک جمهورى اسلامى هیچگاه در ظرفيت اين حکومت نبوده و نیست. سياستهاى کنترل شده درون حکومتى در اين پروسه در اولين گامها بعلت  تناقضات حکومت اسلامى خرد شدند و شکست خوردند. چنانچه اين روند به فرجامى ميرسيد٬ غرب با يک ايران اتمى مشکلى نداشت. همانطور که با اسرائيل اتمى و پاکستان اتمى مشکلى نداشته و فعلا ندارد. پرونده اتمى دريچه اى براى جدالهاى قديمى ترى است که هنوز مفتوح اند. 

آلترناتيو بورژوازى در شکل اوليه اش بر اين فرض مبتنى بود که طى چند مرحله پوست انداختن جمهورى اسلامى با حکومتى روبرو هستيم که با شکل اوليه اش شباهتى نخواهد داشت. يعنى حکومت اسلامى پروسه اى را آغاز ميکرد که نيروهاى ديگرى از طبقه بورژوازى آنرا به پايان ميبردند. اين پروسه شکست خورد اما هدف آن سرجاى خود باقى است. آلترناتيو بورژوازى شامل بورژوازى بيرون حکومت و بورژوازى بين المللى٬ در پروسه آلترناتيو سازى اهداف کمابيش يکسانى را تعقيب ميکنند. پیاده کردن این هدف می تواند اشکال مختلفی بخود بگیرد.

فرض کنيم طى پروسه اى از تروريسم هوائى و تهاجم نظامى و حتى اشغال مناطقى مانند خوزستان و راه انداختن ارتش هاى دست ساز در کردستان و آذربايجان٬ و طى يک مجموعه اعمال فشار و جنگ داخلى٬ حکومت اسلامى ساقط و يا ترکيب جديدى در حکومت از جمله نظاميان به سازشى با غرب برسند. در چنین شرایطی چه اتفاقى خواهد افتاد؟ در اين سناريو و سناريوهاى مشابه٬ در بهترين حالت٬ خامنه اى ميرود اما "آخوندهاى محترم"٬ "آيات عظام و مراجع تقليد مردم مسلمان ايران"٬ دستگاه مفتخورى مذهب٬ نيروهاى سرکوبگر٬ و قوانين تبعيض آميز در اساس باقى ميمانند. بخش ناچيزى از بورژوازى ايران شايد با حفظ اموال مسروقه از قدرت سقط و بخش هاى ديگرى از بورژوازى در قدرت شريک ميشوند. نگاهى به شمايل و سابقه کسانى که در کنفرانس اولاف پالمه جمع شدند٬ ديدگاهها و نظرات آنها٬ بخوبى اين تصوير را زير نور افکن قرار ميدهد. 

راه دورى نبايد رفت٬ مصر و تونس و ليبى و غيره را نگاه کنيد. اسلام دست بازترى پيدا کرده است. مبارک رفته طنطاوى آمده و اساس حکومت مبارک سرجايش است. بن على رفته و غنوشى آمده و اساس حکومت بن على سرجايش است و اسلام هم به آن اضافه شده است. در ايران شايد اسلاميت این حکومت سرهم بندى شده بدرجه اى بنا به مختصات ضد مذهبى جامعه ايران ضعيف شود؛ اما نه اسلام از ارکان حکومت، آموزش و پرورش، مناسبات اجتماعى و قوانين حذف می شود و نه اين اپوزيسيون شبه سکولار و حاميان غربى اش تمايلى به این کار دارند. 

چنين حکومتى٬ مستقل از اينکه چقدر دوام خواهد آورد؛ نفس پروسه تثبيت اش با چه معضلاتى روبرو است؛ چه جناياتى بايد در اين راه بکند و از روى چه کسانى و چه جنبشهائى بايد رد شود؛ ماهيتا حکومتى مبتنى بر اختناق و تبعيض و نابرابرى خواهد بود. ارتجاعى که اينبار در زرورق جمهورى، دمکراسى و حقوق بشر بسته بندى میشود. چنين حکومتى با هر ترکيبی، با هر وعده و وعيدى و با هر رنگ پرچم و تابلوئى٬ نه می خواهد و نه ميتواند به مسئله فقر جواب دهد، نه به مسئله آزادى و برابرى. نه کارى به فعال مايشائى مذهب و قدرت نهادهاى مذهبى دارد، نه ميتواند به سوالات اجتماعى از قبيل اعتياد، تن فروشى و فلاکت اقتصادى پاسخ دهد. نه ميتواند تحمل آزاديهاى سياسى و ايجاد سازمانهاى کارگرى و فعاليت آزادانه کمونيستها و احزاب سياسى را داشته باشد، و نه به اساس مختصات سرمايه دارى در چنين کشورهائى که مبتنى بر استثمار نيروى کار ارزان و ديکتاتورى عريان است حتى خراشى وارد خواهد کرد. آلترناتيو بورژوازى بعد از جمهورى اسلامى٬ مستقل از تغييرات جزئى و اجتناب ناپذير آن براى تحميل به مردم٬ در اساس با ارتجاع اسلامى تفاوتى ماهوى نخواهد داشت. ارتجاعى که توسط پنتاگون و موشک کروز و ائتلاف ناتو سر کار بيايد با اسلاف خود در منطقه از جمله در عراق و افغانستان و ليبى و غيره تفاوت چندانی نخواهد داشت.

آلترناتيو کارگرى 
ما بعنوان کمونيست کارگرى٬ بعنوان گرايش راديکال طبقه کارگر و جامعه٬ همواره راه حل مان در تقابل با بورژوازى يک حکومت سوسياليستى است. اين راه حل امروز از يونان تا اسپانيا و  از ايران تا مصر و در کل جهان سرمايه دارى تنها راه واقعى آزادى و رفاه و سعادت اکثريت عظيم مردم يعنى ٩٩ درصد جامعه است. حتى بورژواها در جامعه سوسياليستى با کار و زندگى شرافتمندانه ميتوانند به آدميت خود برگردند. اما اين آلترناتيو در شرايط مشخص معنى ويژه و کنکرت خود را دارد و ميتواند و بايد بعنوان راه حل واقعى رفع اوضاع کنونى و کليه معضلاتش عروج کند. تغيير جمهورى اسلامى ميتواند به طرق مختلفى عملى شود. کودتا٬ بند و بست از بالا٬ جنگ امپرياليستى٬ جنگ انقلابى٬ قيام توده اى و انقلاب کارگرى همه ميتواند راههاى تغيير رژيم کنونى باشد. مسئله اينست که راه حل راست و بورژوائى به حکومتى از همين دست ختم ميشود و راه حل کمونيستى و کارگرى ميتواند به حکومتى تماما متفاوت و جامعه اى آزاد منجر شود. 

بحث ما اينست که جنگ برسر آلترناتيوها و تلاش براى جايگزينى جمهورى اسلامى در اساس جنگى برسر قدرت سياسى ميان جنبشهاى متخاصم و متمايز اجتماعى و طبقاتى است. اين جنگ در دوره هاى بحران حاد ميشود و ويژگى آنرا مشخصات دوره هاى بحرانى و انتقالى تعيين ميکند. اما نفس جنگ ماهيتا همان است. مردم اگر جمهورى اسلامى را نميخواهند از سر شکم سيرى نيست. مردم از اين حکومت و سلب زندگى عادى و هويت فردى و اجتماعى و سلب هويت از نصف جامعه يعنى زنان به تنگ آمده اند. مردم از فشار فقر و فلاکت و گسترش جنايت و تن فروشى و اعتياد و فروش اعضاى بدن و کمبود پایه ای ترين مايحتاج زندگى خود به تنگ آمده اند. مردم از زورگوئى و باجگيرى و سرکوب و اعدام و زندان و تحقيرى که روزمره بر آنها اعمال ميشود به تنگ آمده اند. اکثريت عظيم مردم٬ طبقه کارگر٬ اکثريت عظيم زنان و نسل جديد ميخواهند زندگى کنند٬ آزادى ميخواهند٬ حرمت ميخواهند٬ حقوق ميخواهند٬ رفاه ميخواهند٬ آينده ميخواهند و بورژوازى اسلامى نميگذارد. اساس نقد بورژوازى اپوزيسيون به رژیم اسلامی دردهاى بيشمار مردم و کارگران و محرومان در جامعه ايران نيست. مشکل آنها رابطه شان با قدرت٬ جايگاه شان در نظام سرمايه دارى کنونى٬ تعريف مناسباتى مبتنى بر دادن حق آنها از کل استثمار طبقه کارگر و ثروتهاى باد آورده٬ و شريک شدن شان در بساط لفت و لیس کنونى است. کل راه حلهاى اين بورژوازى و مشغله هاى سياسى شان چيزى جز اين نميگويد. کسانى که روزى پشت خامنه اى و روزى پشت سر اين و يا آن بخش حکومت جنايتکار اسلامى اند و امروز پشت پنتاگون به خط شده اند٬ نميتوانند مبشر يک ذره آزادى براى مردم باشند. 

مسئله امروز اپوزيسيون کمونيستى کارگرى و اردوى انقلابى و آزاديخواه صرفا افشاى اين نيروها نيست. بدون ترديد بايد ماهيت ضد انسانى٬ ضد کارگرى٬ ضد جامعه اين جريانات دست راستى بيوقفه افشا گردد. بايد اين نيروهاى ارتجاعى را در صحنه سياسى ايزوله کرد. سوال اما شکست سياسى آنها در پروسه اى است که قرار است براى چند دهه متمادى سرنوشت دهها ميليون انسان را رقم بزند. سوال وارد شدن همه جانبه به جنگى است که در خانه همه را ميکوبد و سرنوشت اين جنگ تعيين ميکند که سهم انسان امروز و نسلهاى فردا از آزادى و زندگى و حرمت چه باشد. به اين اعتبار٬ در اين دوران ويژه و پيچيده٬ بايد آلترناتيو کارگرى قد علم کند. 

اولين مشخصه اين آلترناتيو اينست که ايران چلبى و غنوشى و طنطاوى نميخواهد. مردم و طبقه کارگر و کمونيستهاى ايران اين پروژه هاى آلترناتيو سازى را با عزمى جزم شکست خواهند داد. دومين مشخصه ايندوران پيچيده اينست که کمونيسم کارگرى و طبقه کارگر و اردوى آزاديخواهى در صورت وقوع جنگ و تحميل آلترناتيو دست راستى و سرهم بندى شده صحنه را واگذار نخواهند کرد. نه در اين راه و رسم شريک ميشوند، نه آنرا برسميت ميشناسند و نه در مقابل آن سکوت ميکنند و در صورت تحميل آن وارد جنگ براى سرنگونى چنين حکومتى خواهند شد. و بالاخره اينها هنوز کافى نيست. هنوز اعلام مخالفت و اعلام تقابل و اعلام جنگ با خود جنگ فرق دارد. ما نميتوانيم به بورژوازى براى بقدرت رسيدنش انتقاد کنيم. ما نميتوانيم به کودتاچى ها براى عمل کودتا انتقاد کنيم. ما نميتوانيم به بورژوازى درس اخلاق و فرهنگ سياسى بدهيم. اينها عمرى روضه "تمرين دمکراسى" و "تحمل همديگر" و "تلرانس" خواندند و حالا بنا به ماهيت واقعى شان سر از دالانهاى پنتاگون و سالن هاى بند و بست عليه مردم ايران در آورند. اينها ماهيتا همين اند٬ بورژوازى همين است٬ توهمى نبايد داشت. بايد در مقابل جنگ آنها عليه طبقه کارگر و اکثريت عظيم مردم جنگ خود را سازمان دهيم. بايد در مقابل آلترناتيو بورژوازى آلترناتيو کارگرى را بگذاريم. جنگ آلترناتيوها گوشه اى از مبارزه طبقاتى در دوران امروز است و سوسياليسم انتخابى شيرين و معقول است که ميتواند ارتجاع هار بورژوازى را در ايران و در منطقه و جهان سرجايش بگذارد. بايد مسئله را به همين وسعت٬ سوال را به همين بزرگى٬ پيچيدگيهاى دوره را همانطور که هست درک کرد و به تقابلى اجتماعى و طبقاتى فراخوان داد.     

بايد جامعه را با صداى بلند فراخوان داد که کمونيستها و سوسياليستها و طبقه کارگر ميتوانند و آماده اند قدرت را بگيرند. سوسياليسم آلترناتيو ماست٬ سوسياليسم عملى است٬ سوسياليسم ممکن است٬ سوسياليسم ضرورى و مبرم است٬ بايد زير پرچم سوسياليسم و آلترناتيو کارگرى متحد شد! 

٨ فروردين ١٣٩١